*******************************************
سر می رود تحمل
و خاطره ها
در کنار هم که می ایستند
در ناامید ترین شکلش
به هوا می زند
دلتنگی
و آسمان
ناگهان
هیچ ندارد که بگوید
از عزیزانت
در خاک
به دنبال چیزی نمی گردند
که گم نکرده باشند
لااقل پاکی هست
استخوانی هست
خاطره ای
دستمالی
یا گریه ای شبیه سجاده
و هنوز، مین های زیادی
در خوابهای من
روی گم شدگی های تو
رژه می روند
دلتنگی که به سرفه می افتد
و بی قراری که زار زار گریه می کند
دست های تو
نوازش را
لبخند می شوند
و می گویی :
چند روز دیگر تمام می شود این تشویش ها
دیشب به خوابم آمدی
تنت
بوی گم شدگی های خاک نمی داد
دیگر
و مین های زیر پای پرنده ها
آخرین خاطره پیکر تو را
به آسمان
تشیع می کردند
***********************************************************************************************
نوشته شده در تاریخ
چهارشنبه 92 مهر 24 توسط شهید آینده