اولین دیدارمان در پاوه را یادم نمیرود که به خاطر بحث با یکی از روحانیّون اهل سنت، چقدر با عصبانیت با من برخورد کرد!
همینطور برخوردهای بعدیش در حال بودن، برایم همراه ترس بود، تا جایی که وقتی صدایش را می شنیدم، تنم میلرزید.
ماجراها داشتیم تا ازدواجمان سر گرفت؛ ولی چند ماه بعد از ازدواجمان احساس کردم این حاجی با آن برادر همت که میشناختم خیلی فرق کرده! خیلی با محبت است و مهربان.
این را از معجزه های خطبه عقد میپنداشتم؛ چرا که شنیده بودم که قرآن کریم میگوید: وَجَعَلنا بَینَکُم مَّوَدَّةً وَ رَحمَةً. روم/21
نیمه پنهان ماه 2
به روز 12 فروردین 1334 ه.ش در شهرضا در خانواده ای مستضعف و متدین بدنیا آمد. او در رحم مادر بود که پدر و مادرش عازم کربلای معلّی و زیارت قبرسالارشهیدان و دیگر شهدای آن دیار شدند و مادر با تنفس شمیم روحبخش کربلا، عطر عاشورایی را به این امانت الهی دمید.
هنگام فراغت از تحصیل بویژه در تعطیلات تابستانی با کار وتلاش فراوان مخارج شخصی خود را برای تحصیل بدست میآورد و از این راه به خانواده زحمتکش خود کمک قابل توجه ای میکرد. او با شور ونشاط و مهر و محبت و صمیمیتی که داشت به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دیگری میبخشید.
پدرش از دوران کودکی او چنین میگوید: « هنگامی که خسته از کار روزانه به خانه برمیگشتم، دیدن فرزندم تمامی خستگیها و مرارتها را از وجودم پاک میکرد و اگر شبی او را نمیدیدم برایم بسیار تلخ و ناگوار بود.»
