تو خودت میدانی،هنوز نمیدانم انتهای نگاه تو به کجا می رسد.
نوشته شده در تاریخ
شنبه 92 اسفند 17 توسط ســــــاحل همـّـــت
شهادتت مبارکت باشه داداشی آسمونیم
نوشته شده در تاریخ
شنبه 92 اسفند 17 توسط ســــــاحل همـّـــت
نوشته شده در تاریخ
شنبه 92 اسفند 17 توسط ســــــاحل همـّـــت
نوشته شده در تاریخ
شنبه 92 اسفند 17 توسط ســــــاحل همـّـــت
به روز 12 فروردین 1334 ه.ش در شهرضا در خانواده ای مستضعف و متدین بدنیا آمد. او در رحم مادر بود که پدر و مادرش عازم کربلای معلّی و زیارت قبرسالارشهیدان و دیگر شهدای آن دیار شدند و مادر با تنفس شمیم روحبخش کربلا، عطر عاشورایی را به این امانت الهی دمید.
محمد ابراهیم درسایه محبّت های پدر ومادر پاکدامن، وارسته و مهربانش دوران کودکی را پشتسر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد. در دوران تحصیلش از هوش واستعداد فوقالعادهای برخوردار بود و با موفقیت تمام دوران دبستان و دبیرستان را پشت سر گذاشت.
هنگام فراغت از تحصیل بویژه در تعطیلات تابستانی با کار وتلاش فراوان مخارج شخصی خود را برای تحصیل بدست میآورد و از این راه به خانواده زحمتکش خود کمک قابل توجه ای میکرد. او با شور ونشاط و مهر و محبت و صمیمیتی که داشت به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دیگری میبخشید.
پدرش از دوران کودکی او چنین میگوید: « هنگامی که خسته از کار روزانه به خانه برمیگشتم، دیدن فرزندم تمامی خستگیها و مرارتها را از وجودم پاک میکرد و اگر شبی او را نمیدیدم برایم بسیار تلخ و ناگوار بود.»
هنگام فراغت از تحصیل بویژه در تعطیلات تابستانی با کار وتلاش فراوان مخارج شخصی خود را برای تحصیل بدست میآورد و از این راه به خانواده زحمتکش خود کمک قابل توجه ای میکرد. او با شور ونشاط و مهر و محبت و صمیمیتی که داشت به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دیگری میبخشید.
پدرش از دوران کودکی او چنین میگوید: « هنگامی که خسته از کار روزانه به خانه برمیگشتم، دیدن فرزندم تمامی خستگیها و مرارتها را از وجودم پاک میکرد و اگر شبی او را نمیدیدم برایم بسیار تلخ و ناگوار بود.»
نوشته شده در تاریخ
پنج شنبه 92 آبان 2 توسط ســــــاحل همـّـــت